ماجرای مهره   2009-02-23 15:53:50

الی تعریف میکرد از ماجرای مهره کمرپدرش که دکتر برایش فیزیو تراپی نوشته بود وباید میرفت ماساژ که شاید کمی از درد کمر کاسته شود.در همان جلسه اول آقای فیزیو تراپ با چند فشار محکم روی مهره های مربوطه کارآنها را میسازدو مریض که بقول معروف هنوز داغ بوده ودردی حس نمیکرده به خانه میرود. آنجا درد دوباره بشدت باز میگرددوالی اورا به بیمارستان میرساند.پس از معاینه تشخیص دیسک کمر میدهند ومریض باید هر چه سریغتر به اتاق عمل برده شود.پس از دوساعتی دکتر شخصا بیرون میایدوروبه الی میگوید ایشان که دو مهره کمرش شکسته است چرا از اول نگفتید؟الی پاسخ میدهد ولی شما عکس گرفتید من از کجا بایستی میدانستم؟ بهر حال دکتر نسخه ای بدست الی میدهدکه بروید این مهره هارا بخرید وبیاورید تا مهره هارا عوض کنم.الی میماند مات. فکر میکند عوضی شنیده است.میپرسد از کجا؟دکتر میگوید از مهره فروشی خوب معلوم است از حلال احمر.تصور کنید در آن راه بندان و شلوغی تهران الی باچه حالی این دو مهره را تهیه کرده وبه بیمارستان رسانده است بااین آگاهی که پدر بیهوش وکمر بازوآقای دکتر در حال سیگار کشیدن منتظر مهره هادراتاق استراحت نشسته است.سوال اینست نمیشود این پیچ ومهره هارا لااقل در بیمارستان فروخت؟حتی تعمیرکارها وسایل یدکی شان راهمیشه همراه دارند.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات